می روم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سر و پایی برسم
مـی روم بلکه مرا این سفر آرام کند
غم دل کندن من قلب تورا رام کند
رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم
این همه حادثه کافیست بدان مجبورم
خوب من با دگران زمزمه کردن غلط است
بی وفایی غلط و همهمه کردن غلط است

-------------------------------------------------------------

تنهایے تان را با ڪسے

قسمت ڪنید

ڪه سال ها بعد ،

شما را همین گونه ڪه هستید

دوستـــــ بدارد

با موے سپیدتان ،

شیـار زیر چشمتـان

و لرزش دستـــــ و دلتـــانـ

--------------------------------------------------------

چرا اینگونه خاموشی،برایت ناله هادارم
      مرا اینگونه باورکن
         خیال باورم سرد است
            فقط باناله ی گرمت دوباره گرم خواهدشد
عزیزنازنین من زبانی آتشین برگیر
       واین شولای درویشی را
           همیشه از تنت برکن
             زبان زخم دنیا را به تیغی آتشین برکن
من ازسردی وخاموشی بسی بیزار وبیمارم
        برای باور سردم
            مزاجی نرم می خواهم
          نه صفرایی،نه سودایی که ازآنان نیزبیزارم

----------------------------------------------------------

چرااینگونه غمگینی،چرااینگونه نالانی؟
        چرااینگونه گریانی،چراازدردمی نالی؟
             مگرمحبوب تورخت ازدیارخویش بربسته؟
                 توراباعالمی دردوپریشانی رهاکرده؟
عنایت گرکندسویت،ببخشدمهرجانسوزش!
       توآرامش نمی یابی،توآسوده نخواهی شد؟
              تواندرنعمت عشق صبوروبردباراو
                 ذوب درمهروغرق الطافش نخواهی شد؟
اگرپاسخ عیانست ونمایان است
       چرادیگرتونالانی،چرابیجاپریشانی؟
              تورادرعشق خویش غرق خواهدکرد
                 تورادرمهرتابانش،سپهرمهرخواهدکرد

---------------------------------------------------------------

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را !

--------------------------------------------------------------

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می‌دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم بی‌جاست ، می‌دانی ؟

------------------------------------------------------------

چایت را بنوش نگران فردا مباش
دکتر نیستم
اما برایت ده دقیقه راه رفتن،روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم،
تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست،
اما دیوانگى قشنگ تر است..
برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم،
به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى!
خورشید هر روز صبح،بخاطر زنده بودن ما طلوع میکند!
هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر.
نگران نباش . چایت را بنوش

---------------------------------------------------------

قایقت شکست ؟ پارویت را آب برد ؟ تورَت پاره شد ؟
صیدت دوباره به دریا برگشت..؟
غمت نباشد چون خدا با ماست !
هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست !
بگو خدا با ماست. اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی.
اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.
اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.
امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!
خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن !
اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم.
دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم.
دوباره می خریم و دوباره می خندیم.

------------------------------------------------------

ببین !
زندگی یک معامله است...
چیزی میگیریم و چیزی میدهیم
خودخواهانه است که تنها بخواهیم چیزی به دست بیاوریم
و نخواهیم از دست بدهیم...
باید یادمان باشد که عشق مثل گلوله ای از آتش است
باید مواظب سوختن دستهایمان باشیم
باید مواظب باشیم که هر ازگاهی آنرا دست به دست کنیم
تا دستمان نسوزد و آزار نبیند...
اگر طاقت نداشته باشیم از دستمان می افتد پائین
و مثل چینی نازک صورتی یک دل حساس میشکند...

--------------------------------------------------------

اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی... "
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می ماند،
حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد

-------------------------------------------------------

اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم
به بیهودگی زندگی نخواهم کرد
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم
یا دردی را تسکین بخشم
یا انسانی تنها را یاری کنم
که دیگر بار بسوی شادی باز گردد
به عبث زندگی نخواهم کرد

---------------------------------------------------

هیـــــچ گاه”
به خاطـــــر “هیـــــچ کـــــس”
دســـــت از “ارزشــــهایت” نکـــــش…
چــــون زمانــــی که اون فـــرد از تــــو دســـــت بکشــــد،
تــــو مـی مانـــی و یـــک “مـــن ” بــــــی ارزش…

------------------------------------------------------
هیــــــس!ساکتــــ
فریـــــــادت را بی صدا کن
بــــــغضت را نوش جان کن
و اشکــــــــ هایت را پنهان
اینجا هیچـــکس به فکر دیگری نیست
همه در تـــــــــــکاپوی خواسنه های خویش هستند
و برای رسیــــــــــــــدن به مرادشان از تو هم می گذرند
شکـــــــ نکـــــن
--------------------------------------------------------
چشمانت
آرامـش را به حـساب زنـدگی ام واریــز می کند
چشمانت
باعث می شود دنــیا با مـن راه بـیاید
چشمانت
واسطه ای می شود که خــدا حرفــهایم را بـهتر بفهمد
چشمانت
هــر ســاعتی را به خــواب وادار می کند
چشمانت
ســرمنــشاء تــمام رنــگ هاست
چشمانت
آری چـشـمـانـت را دو دسـتی بـچسب
که تـــمام دارایــی مـن است..
---------------------------------------------------------
گاهی باید رد شد ، باید گذشت ؛
گاهی باید در اوج نیاز نخواست ..
گاهی باید کویر شد و با همه تشنگی
منت هیچ ابری را نکشید ..
گاهی برای بودن باید محو شد ، باید نیست شد
گاهی برای بودن ؛ باید نبود …
گاهی باید چترت را برداری و رهسپار کوچه هایی شوی
که مدت هاست هیچ رهگذری از آن عبور نکرده
گاهی باید نباشی ..
-----------------------------------------------------
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم‌ ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب ، لانه‌ ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمی دانم چیست،
اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!
-------------------------------------------------------
بهشت همینجاست...
خوبتر که بنگری...
نگاه نگران مادرت...
سرزنش و خطاب های پدرت...
خنده های عشقت...
سلام های دوستانت...
همه اش بهشت است...
باور کن...
-----------------------------------------------------
دنیا آنقدرجذابیت های رنگارنگ دارد،

که تا آخرعمر هم بدوی

چیزهای جدیدی هست،

که هنوزمیتوانی حسرتشان رابخوری!

پس یک جاهایی درزندگی

ترمز دستی ات رابکش

بایست وزندگی کن.